چهل حدیث از حضرت فاطمه (س)

 قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء سلام اللّه علیها: نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اءنْبیائِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 16، ص 211.)

ما اهل بیت پیامبر وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم ، ما برگزیدگان پاك و مقدّس پروردگار مى باشیم ، ما حجّت و راهنما خواهیم بود؛ و ما وارثان پیامبران الهى هستیم .

 

[ جمعه 3 بهمن 1393برچسب:حدیث, ] [ 23:16 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

م

لبیک یا محمد

[ جمعه 3 بهمن 1393برچسب:, ] [ 23:0 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

م

من حضرت محمد (ص) پیامبر اسلام را دوست دارم  لعنت بر کسانی که به پیامبر توهین میکنند

[ جمعه 3 بهمن 1393برچسب:م, ] [ 22:18 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

مهدى ( ع ) از اهل بيت است


2 - مهدى ( ع ) از اهل بيت است

روايات قسمت اوّل اين فصل با صراحت مى گويد كه مهدى ( ع ) از اهل بيت رسول خدا ( ص ) مى باشد . حال به روايات ديگرى كه آن حضرت را از اهل بيت مى داند نگاهى مى افكنيم:

1 - «المهدىّ منّا أهل البيت» . سنن ابن ماجه ، ج2 ص1367 - كتاب الفتن ، باب خروج المهدى (34) ح 4085 . رسول گرامى اسلام ( ص ) فرموده است:
مهدى از ما اهل بيت است .

2 - پيامبر اكرم ( ص ) فرموده است: «ما اهل بيتى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا برگزيده است و همانا اهل بيت من بعد از من سختيها ديده و از وطن رانده مى شوند . تا آنكه قومى از ناحيه مشرق پيدا مى شوند كه با آنها پرچمهاى سياه است و طلب خير (و حقّ) مى كنند و به آنها داده نمى شود . آنان مى جنگند و آنچه را كه خواستند به آنها مى دهند و نمى پذيرند تا آنكه آن (حكومت) را به مردى از اهل بيتم (يعنى حضرت مهدى ( ع ) ) مى دهند و او آن (يعنى زمين) را پر از قسط و عدل مى كند همانگونه كه ديگران آن را پر از ظلم و جور كردند . پس هر كه آن زمان را درك كرد به طرف آنها برود ولو چهار دست و پا بر روى برف و يخ» . همان ، ص&rlm1366 ، ح 4082 توضيح آنكه روايت فوق به همين مضمون و يا مشابه آن در مصادر شيعه نيز نقل شده است و با توجّه به رواياتى كه درباره قيام مردى از قم در روايات ما آمده ، انقلاب اسلامى ايران به رهبرى حضرت آيةالله خامنه اى حفظه اللَّه به زودى به دست مبارك امام زمان ( ع ) سپرده خواهد شد . انشاءاللَّه .

توجّه به اين نكته لازم است كه زمان ظهور را كسى نمى داند و آنچه كه گفتيم و نقل شده برداشتهائى از روايات اهل بيت ( ع ) است . اميد است كه هرچه زودتر اين امر واقع شود تا دست ظلم متجاوزان قطع و سرزمينهاى اسلامى يكپارچه و مقتدر گشته و قدرتهاى پوشالى ذليل و نابود شوند .

[ یک شنبه 13 مهر 1393برچسب:اهل بيت, ] [ 23:44 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

حضرت مهدى


بسم اللّه الرحمن الرحيم


1 - حضرت مهدى (ارواحنا فداه و عجّل اللَّه تعالى فرجه) در صحاح سته
حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) اينكه مهدى ( ع ) خواهد آمد امرى است كه شيعه و سنّى بر آن اتّفاق دارند و حتّى غير مسلمانان نيز در كتابهايشان مژده يك نجات دهنده را در آخرالزّمان به پيروانشان داده اند .

به عنوان نمونه: در تورات ، اشعياى نبى ، فصل 11 آمده است:
« . . . مسكينان را به عدالت داورى خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستى حكم خواهد كرد . . . گرگ با برّه سكونت خواهد كرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير پروارى با هم ، و طفل كوچك آنها را خواهد راند . . . در تمامى كوه مقدّس من ضرر و فسادى نخواهند كرد . زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد . »

در عهد عتيق ، كتاب مزامير ، مزمور37 ، چنين آمده است:
« . . . زيرا كه شريران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمين خواهند شد . هان! بعد از اندك زمانى شرير نخواهد بود . در مكانش تأمّل خواهى كرد و نخواهد بود ، و امّا حليمان وارث زمين خواهند شد . . . و ميراث آنها خواهد بود تا أبدالآباد . »

درسوره انبياء آيه 105 مى خوانيم:
« وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ الارضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ .
يعنى: ما در زبور (داود ( ع ) ) نوشتيم كه سرانجام ، وارث زمين بندگان شايسته من خواهند شد . حال يكبار ديگر متن زبور را كه در اين نوشتار آورديم بخوانيد و با اين آيه مقايسه كنيد و ببينيد كه چگونه خداوند اين قسمت از زبور را محفوظ نگه داشت تا آيندگان بدانند كه حكومت زمين سرانجام به دست انسانهاى شايسته خواهد افتاد و سرنوشت افراد شرور و ظالم جز نابودى نيست .

در انجيل لوقا ، فصل12  آمده است:
«كمرهاى خود را بسته ، چراغهاى خود را افروخته بداريد ، و شما مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را مى كشند كه چه وقت از عروسى مراجعت كند ، تا هر وقت آيد و در را بكوبد بى درنگ براى او باز كنند . خوشابه حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد . پس شما نيز مستعدّ باشيد ، زيرا در ساعتى كه گمان نمى بريد پسر انسان مى آيد» .

بر خوانندگان محترم مخفى نيست كه معناى عبارت انجيل لوقا همان انتظار فرج است كه از نظر شيعه منتظر واقعى ظهور امام زمان ( ع ) مانند كسى است كه منتظر آمدن مهمان عزيزى است كه قبلاً خانه راتميز كرده و غذا را آماده مى كند . او نيز خانه دل را از آلايشهاى مادّى تميز كرده و از گناهان مى پرهيزد . معروف را دوست دارد و بدان امر مى كند و از منكر بيزار است (نه بى تفاوت) و از آن نهى مى نمايد و چون منتظر نابودى ظلم است به اندازه توانش با آن مى ستيزد . ياور حقّ و عدل و دشمن باطل و جور است . اين است معناى انتظار فرج كه در روايات اهل بيت ( ع ) آن را افضل عبادات شمرده اند .

ترمذى اصل روايت را از رسول گرامى اسلام ( ص ) نقل كرده است كه: «افضل العبادة انتظار الفرج» . ج5 سنن ، ص528 - كتاب الدعوات ، باب 116 - فى انتظار الفرج و غير ذلك ، ح 3571 . امّا قطعاً آنها از اين روايت آنطور كه شيعه معنى مى كند برداشت نمى كنند .

صاحبان صحاح نيز در مورد حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) رواياتى نقل كرده اند كه ذيلاً مى آيد:

1 - اگر از عمر دنيا بيش از يك روز نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى مى كند تا آنكه مردى از اهل بيتم مبعوث شود كه اسم او اسم من است . او زمين را از قسط و عدل پر مى كند همانگونه كه از ظلم و جور پر شد . الف - سنن ترمذى ، ج4 ص 438 - كتاب الفتن ، باب 52 ما جاء فى المهدى ، ح 2231 .
ب - سنن ابى داود ، ج4 ص106 - كتاب المهدى ، ح 4282 (مختصراً) و 4283 .

2 - دنيا به پايان نمى رسد تا آنكه مردى از اهل بيتم بر عرب حكومت كند كه اسم او اسم من است . سنن ترمذى ، همان ، ح 2230 .

3 - اگر از عمر روزگار فقط يك روز مانده باشد خداوند مردى از اهل بيتم را مبعوث مى كند كه زمين را پر از عدل كند همانگونه كه پر از ستم شد . سنن ابى داود ، كتاب المهدى ، همان .

روايتهاى مزبور از رسول خدا ( ص ) نقل شده است و معناى آنها - چنانچه خوانندگان محترم نيز متوجّهند - اين است كه خروج مردى از اهل بيت پيامبر ( ع ) حتمى است نه آنكه يك روز از عمر دنيا مانده و او يكروزه دنيا را پر از عدل و داد مى كند .
[ یک شنبه 13 مهر 1393برچسب:در صحاح سته, ] [ 23:41 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

شهادت حضرت فاطمه (س)

شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انكارناپذير

تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانكاهى است كه قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مى‏سازد. كوشش پى‏گير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاك كند. و هيهات، هيهات. از نوك قلم پوزش مى‏طلبم و او را به بردبارى و شكيبايى فرا مى‏خوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم.

شهادت تنها يادگار پيامبر، «ام ابيها» صحيح بخارى، ج 3، ص 83، كتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سيده نساء العالمين»، «سيدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع، آن هم بوسيله... يعنى چه؟

آيا ممكن است؟ اين خبر گوش هر انسان آزاده‏اى را مى‏خراشد، هر عقلى را متحيّر مى‏سازد، بر هر عاطفه‏اى سنگين مى‏آيد. گويا اين همان امانتى است كه بر كوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند.

شايد همين امر موجب گرديد تا توجيه‏گران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخى را انكار كنند. امّا چه مى‏شود كرد، اى كاش زبان لال مى‏شد، قلم مى‏شكست اين خبر دهشت بار را نمى‏شنيديم. و اى كاش آسمانها فرو مى‏ريخت، كوهها متلاشى مى‏شد، جهان بپايان مى‏آمد و اين فاجعه رخ نمى‏داد. چگونه بگويم؟ به كه بگويم؟ چگونه ناله سركنم؟ چگونه فرياد كشم؟ كه اين واقعيت تلخى است كه تاريخ و حديث معتبر گواه آن است.

اين آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شيعه است، بلكه معتبرترين كتابهاى اهل سنت بر اين مصيبت شاهدند. صحيح بخارى - معتبرترين كتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طليعه اين مصيبت را از قول ابن عباس در ضمن حديثى چنين توصيف مى‏كند «الرزيّة كلّ الزريّة» مصيبت آن مصيبتى كه بر هر مصيبتى برترى دارد، بلكه آن مصيبتى كه همه مصائب را در بر مى‏گيرد، زمينه سازى براى اين مصيبت عظمى‏ بود. نسبت هذيان و... به پيامبر اكرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگيرى تأكيد بيشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهيد اين مصيبت و... بود. و با جمله «عندنا كتاب اللَّه حسبنا» كتاب را از عترت جدا كرده و زمينه «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» را فراهم كردند.

اينك متن حديث (ابن عباس گفت:

چون بيمارى رسول خدا (ص) شديد گرديد، فرمود: چيزى بياوريد تا بر آن براى شما نوشته‏اى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر گفت: بر پيامبر (ص) بيمارى چيره گرديده، كتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف كردند وجنجال بالا گرفت. پيامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خيزيد درگيرى در حضور من سزاوار نيست.

پس ابن عباس بيرون رفت ومى گفت: مصيبت، تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) ونوشتارش حائل گرديدند.

«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبيّ (صلى الله عليه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) غلبه الوجع وعندنا كتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وكثر الغلط، قال: قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع، فخرج ابن عباس يقول: انّ الرزيّة كلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وبين كتابه.»

صحيح بخارى، ج 1، ص 120، كتاب العلم، باب 82 كتابة العلم، حديث 112. و ج 3، ص 318، كتاب المغازى، باب 199 مرض النّبيّ (ص) و وفاته، حديث 872. و ج 4، ص 225، كتاب المرض و الطب، باب 357 قول المريض قوموا عنّى، حديث 574. و ص‏774، كتاب الاعتصام، باب 1191 كراهية الخلاف، حديث 2169.

شايد آنانكه كلام ابن عباس را مى‏شنيدند كه مى‏گويد: «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» واى مصيبت جامع، حيران و آشفته خاطر بودند كه يعنى چه؟ ! ابن عباس چه مى‏گويد؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذيان و ياوه‏گويى به پيامبر (ص) كلام ديگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مى‏زنم. اين ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده كه فقط به چند نمونه آن اشاره مى‏شود.

الف: ابو بكر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه، شيخ و استاد بخارى، در كتاب المصف، مى‏گويد:

«آنگاه كه بعد از رسول‏خدا (ص) براى ابوبكر بيعت مى‏گرفتند. على (ع) وزبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) رفت وشد مى‏كردند. عمر بن خطاب با خبر گرديد وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست وپس از او محبوبترين تويى ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمى‏شود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بيرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مى‏دانيد كه عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم ياد كرده اگر شما (بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مى‏زند؟ وبه خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد »

«حين بويع لأبى بكر بعد رسول اللَّه (ص) كان عليّ والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فيشاورونها ويرجعون في أمرهم، فلمّا بلغ ذلك عمر بن خطاب، خرج حتّى‏ دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلينا من أبيك وما أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم اللَّه ما ذلك بمانعي أن اجتمع هؤلاء النفر عندك أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائني وقد حلف باللَّه لإن عدتم ليحرقنّ عليكم البيت، وأيم اللَّه ليمضينّ لما حلف عليه. »

كتاب المصنف، ج 7، ص 432، حديث 37045، كتاب الفتن.

ب: همين مضمون را سيوطى در مسند فاطمه، آورده است. سيوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج:

ابن عبدالبر، در الاستيعاب، نيز اين داستان را نقل كرده است.

ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 975. و...:

و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود: آيا من نظاره‏گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانكه بلاذرى مى‏گويد: « ابوبكر به على (ع) پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على نپذيرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانه‏اش يافت، پس فرمود: يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو در خانه‏ام را بر من به آتش مى‏كشى؟ ! عمر گفت: بلى. »

 «انّ ابابكر ارسل الى علىٍّ يريد البيعة، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن خطاب ! أتراك محرقاً علىَّ بأبي؟ ! قال: نعم. »

بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586.

وابوالفداء نيز مى‏گويد:

« سپس ابوبكر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بيرون كند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ.

پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند.

پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: كجا؟ اى پسر خطاب ! آمده‏اى تا كاشانه ما را به آتش كشى؟ ! گفت: بلى. يا در آنچه امت وارد شده‏اند وارد شوند. »

« ثمّ انّ ابابكر بعث عمر بن خطاب الى عليٍ ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة (رضي‏اللَّه عنها) وقال: ان ابى‏ عليك فقاتلهم، فاقبل عمر بشى‏ء من نار على ان يضرم الدار، فلقيته فاطمة (رضي‏اللَّه عنها) وقالت: الى اين يابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او يدخلوا فيمادخل فيه الامّة. »

ابوالفداء، تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بيروت.

اين سخن و اين رفتار تفسيرى بر كلام ابن عباس «الرزيّة كلّ الزريّة» گرديد. نه، سخن ابن عباس تفسيرى به گستردگى تاريخ، بلكه به وسعت... دارد، كه در اين رزيّه و ماتم، تاريخ قصيده‏اى سروده است، كه اين گفته و كرده عمر جزء اوّلين مصرعهاى آن قصيده بود. شايد ابن عباس هم از آن غزلى كه عمر سرائيد «غلبه الوجع» در ابتدا «الرزيّة كلّ الزريّة» را درك نمى‏كرد. و تنها پيامبر اكرم (ص) در بستر بيمارى اين غزل غم را تا به پايان خواندند، كه درد و تلخى آن، سختى بيمارى را تحت الشعاع قرار داد. از اينرو عالم بزرگ سنى شافعي جويني - استاد جمعى از علماى اهل سنت، كه يكى از شاگردانش - ذهبى - كه به شاگرديش افتخار مى‏كند و مى‏گويد:

سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأكمل فخرالإسلام صدرالدّين... و كان ديّناً صالحاً.

 تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24.

 از پيامبر اكرم (ص) نقل مى‏كند كه فرمود:

«چون به دخترم فاطمه مى‏نگرم بياد مى‏آورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانه‏اش ذلّت وارد گرديده، از وى هتك حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمى‏آورد « يا محمداه ».... پس او اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول... ».

 «..وانّي لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بعدي، كانّي بها وقد دخل الذّل بيتها وانتهكت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وكسرت جنبها واسقطت جنينها وهي تنادى: يإ؛ محمداه...فتكون اوّل من يلحقني من أهل بيتي فتقدم عليّ‏َ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. »

[ شنبه 22 شهريور 1393برچسب:شهادت حضرت فاطمه(س), ] [ 22:42 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

قل لا أسئلكم عليه أجراً إلاّّ المودة في القربى

قل لا أسئلكم عليه أجراً إلاّّ المودة في القربى



 عدد الروايات : ( 3 )

 

النحاس - الناسخ والمنسوخ - الحواميم السبع

 
.
441 - ما حدثناه : عليل بن أحمد ، قال : ، حدثنا : محمد بن هشام ، قال : ، حدثنا : عاصم بن سليمان ، عن جويبر ، عن الضحاك ، عن إبن عباس ، قل لا أسئلكم عليه أجراً قال : لا أسئلكم على الإيمان جعلاً إلاّ أن تودوني لقرابتي وتصدقوني وتمنعوا مني ففعل ذلك بالأنصار ومنعوا منه منعهم ، عن أنفسهم وأولادهم ، ثم نسختها قل ما سألتكم من أجراً فهو لكم إن أجري إلاّ على الله ومذهب عكرمة أنها ليست بمنسوخة قال : كانوا يصلون أرحامهم فلما بعث النبي (ص) قطعوه فقال : قل لا أسئلكم عليه أجراً إلاّ أن تودوني وتحفظوني لقرابتي ولا تكذبوني ، وفي رواية قيس ، عن الأعمش ، عن سعيد بن جبير ، عن إبن عباس : لما إنزل الله تعالى : قل لا أسئلكم عليه أجراً إلاّّ المودة في القربى ، قالوا : يا رسول الله من هؤلاء الذين نودهم؟ ، قال : علي وفاطمة وولدهما (ع) ، والقول الرابع من أجمعها وأبينها

[ شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:قل لا أسئلكم عليه أجراً إلاّّ المودة في القربى, ] [ 1:1 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

آدرس عکس انتخاب فایل برای آپلود روايت


قل لا أسئلكم عليه أجراً إلاّّ المودة في القربى


 عدد الروايات : ( 2 )

 

يهقي - دلائل النبوة - باب ذكر شرف أصل الرسول (ص)الب

 

93 - أخبرنا : أبو الحسين بن بشران العدل ، ببغداد قال : ، حدثنا : أبو علي إسماعيل بن محمد الصفار ، قال : ، حدثنا : الحسن بن علي بن عفان ، قال : ، حدثنا : أبو أسامة ، عن شعبة ، عن عبد الملك بن ميسرة ، عن طاوس ، عن إبن عباس ، في قوله عز وجل : قل لا أسئلكم عليه أجراً إلاّّ المودة في القربى ، قال : لم يكن بطن من بطون قريش إلاّّ وللنبي (ص) فيهم قرابة ، فقال : لا أسئلكم عليه أجراً إلاّّ المودة في القربى ، قال : لا تؤذوني في قرابتي ، قال : ونسخت هذه الآية : قل ما سألتكم من أجراً فهو لكم ، وأخرجاه في الصحيح من حديث شعبة.

[ شنبه 5 ارديبهشت 1393برچسب:قل لا أسئلكم عليه أجراً إلاّّ المودة في القربى, ] [ 23:49 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

( إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا )

 

( إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا )

 

 عدد الروايات : ( 98 )

 

الحاكم الحسكاني - شواهد التنزيل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 497 )

 

526 - أخبرنا : الحاكم الوالد أبو محمد رحمه الله : أن أبا حفص أخبرهم ببغداد ، قال : ، حدثنا : أحمد بن محمد بن سعيد الهمداني قال : ، أخبرنا : أحمد بن الحسن الخزاز ، قال : ، حدثنا : أبي قال : ، حدثنا : حصين ، عن عبد الله بن الحسن ، عن أبيه ، عن جده قال : قال أبو الحمراء خادم النبي (ص) : لما نزلت هذه الآية : وأمر أهلك بالصلاة وإصطبر عليها ، كان النبي (ص) : يأتي باب علي وفاطمة عند كل صلاة ، فيقول : الصلاة رحمكم الله  إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ، الآية ( الأحزاب : 33 ).

[ جمعه 5 ارديبهشت 1393برچسب:( إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا ), ] [ 23:46 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]

چگونگي دفاع از حق خود

چگونگي دفاع از حق خود

عايشه دختر ابوبكر حكايت مي كند كه فاطمه زهرا (س)پس از شهادت پدرش رسول خدا (ص) در يكي از روزها نزد پدرم ابوبكر امدو ارثيه پدري خودرا از او مطالبه نمود و پدرم ابوبكر 

در پاسخ به وي اظهار داشت پيغمبر خدا چيزي به عنوان ارثيه باقي نگذاشته است وانچه كه از اموال او باقي مانده باشد صدقه خواهد بود حضرت فاطمه (س) با شنيدن سخنان پدرم ابوبكر خشمگين وناراحت شد از او كناره گرفت وبا همين ناراحتي وكناره گيري به زندگي خود ادامه داد .

تا انكه وفات يافت سپس عايشه در ادامه سخنان خود افزود حضرت فاطمه زهرا (س) سهميه خود را به عنوان ارثيه  از اموال رسول الله (ص) وهمچنين از باغ فدك را از پدرم ابوبكر به طور مرتب در خواست ومطالبه مي نمود .

و ام پدرم از پرداخت انها خوداري ميكرد طبق روايات مشهور وارده فدك باغ بسيار بزرگي بوده كه طبق ضوابطي در جنگ خيبر حق شخصي پيغمبر اسلام  (ص) قرار گرفت وحضرت ان را در حضور اصحاب به دخترش فاطمه زهرا (س) تحويل داد وبه ان مخدره  بخشيد

[ شنبه 29 فروردين 1393برچسب:چگونگي دفاع از حق خود, ] [ 23:29 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد